جدول جو
جدول جو

معنی خورد مار - جستجوی لغت در جدول جو

خورد مار
نامادری، زن بابا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
خرده کار. کارهای خرد و کوچک. کارهای اندک، دانا، باریک بین. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 3هزارگزی جنوب لار کنار راه شوسۀ لار به لنگه، این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 1949 تن سکنه، آب آن از چاه و محصول آن غلات، خرما و سبزی، در آنجا یک باب دبستان وجود دارد، شغل اهالی زراعت و مکاری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
خدمتگاری که خوراکیها در نزد او باشد. (ناظم الاطباء). دارندۀ خورد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خود دار
تصویر خود دار
صابر، شکیبا، بردبار
فرهنگ لغت هوشیار
نامادری، زن بابا
فرهنگ گویش مازندرانی
خواهر کوچک، خواهر ناتنی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
تبر کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
پیام آور
فرهنگ گویش مازندرانی
آگاه باخبر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند بره دار
فرهنگ گویش مازندرانی